ديروز سه شنبه باراک اوباما در مراسمى در واشنگتن که بنا به گزارشات حدود يک ميليون نفر در آن شرکت داشتند رسما پست رئيس جمهورى آمريکا را تحويل گرفت. ميزان استقبال از اوباما بيسابقه است. آنچه که حضور اين نيروى وسيع و فريادها و شور جمعى را معنى ميکند اميد است. مردمى خسته و له شده زير آوار راست افراطى و منزجر از بوش بعنوان سمبل آن و خواهان تغيير با روايت خويش. راى دهندگانى که در فقدان يک آلترناتيو واقعى تغيير را در اوباما جستجو کردند و اوبامائى که بر موج اين نارضايتى به جلو صحنه پرتاب شد و سمبلى در بالا و پائين براى تغيير شده است.
اما همه ميدانند که اگر اوباما ميتواند چهره آمريکا را در جهان بهبود دهد و به موقعيت لطمه خورده آن جانى تازه دهد٬ به همان درجه قادر به ايجاد تغيير به نفع توده کارکن و راى دهندگان نيست. نه فقط آمريکاى امروز بلکه هر کشور جهان سرمايه دارى تا اين درجه به امکانات و ثروت اجتماعى غضب شده دسترسى دارد که فورا نيازها و خواسته هاى پايه اى جامعه را برآورده کند. مسئله اينست که اين خواستهاى پايه اى با سياست عمومى و منافع مشترک کل طبقه سرمايه دار در تناقض قرار دارد. اينجاست که بناگزير تفاوت اوباما و بوش رنگ ميبازد.
ناظران و تحليلگران سياسى همزمان هشدارهايشان را رله ميکنند. هشدارهائى که اين درجه شوق و شور را چه بسا "خطرناک" ارزيابى ميکنند. اينکه اوباما بايد مواظب باشد٬ اينکه اميد خوبست اما وعده ها و انتظارات را بايد قالب زد و بعبارتى ديگر تدريجا پس گرفت. در دنياى راى و مشروعيت پارلمانى بوش منفور سرجايش است٬ دست کسى به جائى بند نيست٬ نهايتا در يک موعد ديگر همان بازى دست را ميبازد. اما محبوب بودن نيز دراين سيستم کمابيش همينگونه است. محبوب بودن اگر پشتوانه مادى محکمى نداشته باشد به همان اندازه خطرناک است و چه بسا سرعت سقوط آن بيشتر است. ترديدى نيست اوباما به بوش تقليل نمى يابد. او فعلا براى جامعه خسته و خشن آمريکا جذاب و انرژيک است. خوب حرف ميزند. بهتر از هر ناسيوناليست دو آتشه اى قادر است حول "ملت واحد آمريکا" بسيج کند و بعبارتى "رئيس جمهور همه" باشد. او ميتواند موقعيت بى آبرو و وخيم آمريکا نزد افکار عمومى جهان را بازسازى کند و دوره اى بلندگوى رسائى براى دمکراسى شود. رنگ پوستش به تنهائى آنهم در مقام رئيس جمهور آمريکا در ميان بسيارى سمپاتى ايجاد ميکند. اما اينها چک سفيد نيست و نهايتا منفعت سياسى و طبقاتى سرمايه حرف آخر را خواهد زد.
اوباما وقتى از افتخار آمريکا در مبارزه عليه فاشيسم و کمونيسم حرف ميزند پيام روشنى به طبقه کارگر ميدهد. فاشيستهاى امروز در غزه قتل عام راه مى اندازند و "ضد فاشيستهاى دمکرات" البته سکوت ميکنند! حمله به کمونيسم اما٬ و بويژه در فقدان بلوک حريفى بنام "کمونيسم"٬ مخاطب ديگرى دارد. نوعى بيان بهداشتى کنترل شور و شوق و تحرک راديکال در پائين است. سرمايه هر زمان ناچار است به زبان واقعى خويش حرف بزند. اينکه سخنگوى آن در هر مقطع کيست امرى ثانوى است.
سخنرانى اوباما و ترسيم وضعيت وخيم اقتصادى و تاکيد بر کار و فداکارى جمعى براى بهبود اوضاع اولين ترمزها به پايان دوران خوش کمپين انتخاباتى است. روالى که بتدريج سرعت بيشترى خواهد گرفت و در قامت "واقع بينى" به جامعه تزريق خواهد شد. اميدهاى شکل گرفته امروز که در لايه اى از ابهام و ناباورى بروز مى يابند بتدريج و چه بسا بسرعت رنگ ميبازند و به نااميدى و موج برگشت تبديل خواهند شد. تا به طبقه کارگر و مردم محروم آمريکا مربوط است٬ آنهم در متن بحران وخيم اقتصادى و منطق و روش سرمايه براى مقابله با آن٬ هر گونه توهمى به اوباما و وعده تغيير واقعى به نفع توده کارکن کشنده است. هر تغييرى را بايد تحميل کرد و اين راهى بجز حرکت در مقياس گسترده در پائين ندارد. تمام مسئله اينست که عزم تغيير در پائين موجوديت مستقل پيدا کند و با اعمال فشار تغيير به نفع توده کارکن را عملى کند.
راه دورى نبايد رفت. اميدهاى خاکسترى امروز بسرعت حاشيه اى ميشوند و واقعيات اجتماعى و طبقاتى نظام موجود مستقل از اوباما خود را ديکته خواهند کرد. دوره آتى دوره پلاريزه شدن صف وسيعى است که اميد به تغيير را به اوباما گره زده است. *